سمیرا :
خواب دیدم از کسی که خیلی دوستش داشتم و چند ساله ندیدمش حامله بودم. وقت زایمان بو.د رفته بودم بیمارستان، انگار ماما یه خانم بود منو معاینه کرد. شکمم اندازه ٩ماهه ها بود. فکر میکردم زایمان خیلی درد داره، ولی با اینکه بچه میخواست به دنیا بیاد هیچ دردی احساس نمیکردم و خیلی راحت بودم. یکم دیگه مونده بود بچه به دنیا بیاد ماما گفت برو قدم بزن. حس خیلی خوبی بود. بچه رو تو وجودم احساس میکردم حتی تکون خوردن شو دوستش داشتم؛ اما از یه طرف نگران بودم. با خودم میگفتم: وای من دخترم هنوز ولی دارم بچه دار میشم؟!
یادم افتاد سنوگرافی نرفتم. نمیدونستم بچه دختر یا پسره و کسی هم نمیدونست من دارم بچه دار میشم یا اصلا حامله هستم.