نویسندگان : دکتر روبین استرن و دکتر دیانا دایوچا
خود را به جای دیگری گذاشتن مهارت ارزشمندی است؛ اما نه زمانی که تبدیل به رفتار همیشگی شما در برابر دیگران شود. همدلی بیش از اندازه میتواند شما را نسبت به نیازهای خودتان نابینا کند.
همدلی جایگاه اجتماعی خود را دارد. توانایی درک آنچه دیگران احساس میکنند و از زاویه دید آنها به مسائل نگریستن ابزار قدرتمندی است که از طریق دوستانه و با کمترین لحن آزار دهنده تصورات مثبتی را در طرف رابطه ایجاد میکند. مدارس سراسر آمریکا مهارتهای همدلی را به کودکان میآموزند و هزاران جلد کتاب منتشر شده از تمام زوایای ممکن به بررسی ابعاد همدلی پرداختهاند: چگونه همدلی کنیم؟ چرا همدلی شخصیت شما را وارسته میکند؟ چگونه فقدان آن میتواند از فرد هیولای ترسناکی بسازد؟
همدلی مورد ستایش بسیاری از اندیشمندان قرار گرفته است؛ از بزرگان ذن، بودیسم، کشیشها، اساتید تاییچی تا نویسنده انگلیسی رومن کورنریک. کورنریک موسس موزه آنلاین همدلی است. در این موزه فرد به صورت مجازی میتواند خود را به جای دیگری بنشاند و حالات او را درک کند. دانشمندان سرشناسی چون نخستینه شناس «فرنس دی وال» و روانشناس رشد «دانیل سیگل» ریشههای عمیق همدلی را در حیوانات و طبیعت ذاتی بشر کشف کردهاند. حتی در تجارت جهانی، توسعه همدلی به عنوان راهی شناخته میشود که موفقیت شرکتها و محصولاتشان را تضمین میکند. ما تشویق میشویم میزان همدلیمان را ارزیابی کنیم و بیاموزیم چگونه آن را در وجود خودمان و فرزندانمان افزایش دهیم.
البته طبیعی است که ما به سمت درک احساسات دیگران برویم؛ به خصوص زمانی که خیلی به ما نزدیک باشند. نشان دادن همدلی و دریافت احساسات متقابل یکی از الزامات روابط دوستانه در بزرگسالان است. در همین چارچوب است که هینز کورت، روانشناس، اظهار میکند: «قوه تشخیص همدلانه مسائلی که دیگران تجربه میکنند، مانند بینایی، شنوایی، قوه لامسه و چشایی جزو خصوصیات اساسی انسان است.» تمایل به شنیدن، شناختن و احساس کردن هرگز از بین نمیرود؛ اما، زمانی که همدلی تبدیل به روش اصلی تعامل فرد میشود، سلامت روانشناختی او دچار مشکل خواهد شد.
همدلی احساسات و طرز تفکر ما را تحت الشعاع قرار میدهد و دو طرف رابطه را به گونهای فرا میگیرد که ما احساسات خود و دیگری را یکسان تجربه میکنیم. برای این که خودمان را جای دیگری بگذاریم، لازم است نسبت جدیدی بین احساسات و افکارمان با وجود خودمان و دیگری برقرار شود. به بیان دیگر، ناگهان در دام همدلی فرو میافتیم و گرفتار این احساس میشویم که به گروگان احساسات دیگران در آمدهایم. در چنان حالتی، ما به جای خودمان داریم دیگری را میبینیم، احساس میکنیم و در تجاربش شریک میشویم.
هنر همدلی نیازمند توجه کامل به حوائج و خواستهای طرف مقابل بدون قربانی کردن خواستهای خود است. آیا کسب چنین هنری کار سادهای است؟ بیگمان خیر. برای همدلی ذهن ما باید قادر باشد به چالاکی میان ما و طرف رابطهمان جابجا شود. آنچه همدلی را بسیار مخاطره آمیز میکند این مسئله است که عملکنندگان به آن مورد تایید شدید قرار میگیرند و پاداش همدلی بسیار فریبنده است. بنابراین، بار مسئولیتش به عهده ماست که تشخیص دهیم چه زمانی و به چه نحو باید از گذاشتن خود به جای دیگری دست بکشیم.