به سمت افول و مرگ بولتن سازها پیش می رویم
در دو سال پایانی دولت قبل شکاف اجتماعی می رفت تا به فروپاشی اجتماعی کشیده شود
(قسمت اول)
اعتماد و گفتوگو ابزاری برای تغییر تدریجی ساختارهای رسمی و ساختارهای سایه برای برچیده شدن نگاه امنیتی در حوزه فرهنگ است.
سید عباس صالحی، معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، درسخوانده حوزه علمیه است و در حوزه فرهنگ دیدگاههای روشنی دارد. برای آنهایی هم که در چند دهه گذشته فعالیتهای نواندیشانه را در حوزه دین تعقیب کردهاند آشناست، اما خیلیها میخواهند بدانند حالا چطور میخواهد نظرهای قابل توجهش را در این عرصه مدیریتی در وزارت ارشاد عملی کند؟ آیا فضا مهیا خواهد بود و از سویی خود او توان و سازوکار مدیریتی کافی را برای پیشبرد اهدافش خواهد داشت؟ بخش هایی از گفتگوی خبرنگار ایسنا به وی را می خوانیم.
شروع تغییر نگاه امنیتی به فرهنگ
● در حوزه فرهنگ، سعید امامیها را در پس زمینه داشتهایم و دیدگاه اهالی این حوزه به رویکردهای حکومتها، با تردید و موضعگیری بیشتری همراه بوده؛ تا جایی که اهالی این حوزه اعتراض را جزو وظایف خود و در واقع آن را یک نوع تعهد میدانند. با این مقدمه میبینیم که نگاه امنیتی در بین اهالی فرهنگ و قلم جزو آسیبهایی است که در چند سال گذشته نیز وجود داشت، بهطوری که در این مدت مثل همیشه سادهترین راه یعنی انقطاع و انسداد و برخوردهای سلبی برای حوزه فرهنگ انتخاب شد. بنابراین سؤال مشخص این است که حالا شما در دولت جدید با چه سازوکار و ابزاری میخواهید وعدههای خود را مبنی بر برچیده شدن چتر امنیتی از حوزه فرهنگ عملی کنید؟ مگر این حوزهها در اختیار شماست؟
صالحی: برای حل این موضوع، باید چند گام را پیمود. برخی از این گامها تا الآن پیموده شده و برخی گامهای دیگر در حال برداشته شدن است.
نکته اول در این زمینه این است که عناصری که در کشور تصمیمگیرنده عرصه امنیت هستند، به حیطه فرهنگ نگاه مجددی بیافکنند و از مقوله فرهنگ تصویر درستتری داشته باشند. امروز به نظر میآید این تغییر نگاه حداقل در خود مجموعه وزارت ارشاد رخ داده است. در این رابطه از بدو ورود خود من به ارشاد گفتوگوهایی در خود وزارت ارشاد درگرفت که شاید باعث ایجاد یک هماندیشی شد.
گام دوم تبدیل شدن این تغییر رویکردها به تفسیرهای روشنتری از مباحث مرتبط بین حوزه فرهنگ و امنیت است. در این قسمت البته خیلی کارها سرعت پیدا نکرده است، اما اجمالا برخی از گفتوگوها با حوزههای امنیتی صورت گرفته است که امیدواریم ادامه پیدا کند تا ما غیر از تغییر یک منظر به تفسیرهای جدید در حوزههای فرهنگ و امنیت برسیم. این دو اتفاق، اتفاقاتی است که تا الآن افتاده است و نتایج آن کمابیش خودش را نشان میدهد و یا نشان خواهد داد. اما به دنبال این دو اتفاق باید چند اتفاق دیگر رخ بدهد.
نکته سوم اینکه نهاد حافظ امنیت در کشور باید تعریف مشخص خودش را پیدا کند تا مجموعههای مختلف نتوانند با عنوان حفظ امنیت، وارد حیطه فرهنگ شوند. این یعنی اینکه مسؤولیت حیطه امنیت یک مسؤولیت تعریفشده در نهادهای سیاسی و اجتماعی ما باشد. اما متأسفانه همچنان جریان فرهنگی در یک ابهام باقی مانده و مشخص نیست که بالأخره چه کسی در بحث مربوط به امنیت باید پاسخگو باشد.
نکته چهارم اینکه خود اهالی فرهنگ هم نه به معنی مضیق و تنگنظران بلکه به معنی واقعی آن را هم فهم و هم اجرا کنند، چون ما گاهی میبینیم اهالی فرهنگ هم تلقی درستی از مقوله فرهنگ و امنیت ندارند و مباحث جدیدی در این زمینه در بین آنها مطرح نشده است. هنوز بحث اینکه اهالی فرهنگ چه چیزی را باید به عنوان امنیت تلقی کنند تا نسبت به آن حساس باشند، راه نیافتاده است تا دیگر با عنوان فرهنگی بودن یا فرهنگی اندیشیدن بحث مربوط به امنیت مخدوش نشود. بنابراین در این حوزه هم اهالی فرهنگ به تأملاتی احتیاج دارند تا به رسیدن به توسعه اقتصادی و اجتماعی که برای اهالی فرهنگ اصالت دارد، کمک شود. امنیت هم یک نیاز اجتماعی است که باید به آن توجه شود. اینکه امنیت چه ابعادی دارد و چه نکتههایی از آن باید به عنوان خط قرمزهای وجودی و نه هویتی مورد نظر باشد، چیزی است که خود اهالی فرهنگ به آن نیازمندند و باید درباره آن گفتوگو کنند و به نتایجی برسند.
معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین گفت:
● هنوز ساز اهالی موسیقی اجازه دیده شدن در صداوسیما را ندارد. باید گفت همه مجموعههای مختلف اهل فرهنگ گرفتار معضلات خودشان هستند.
● جریان بولتنساز در چند دهه گذشته جریان تأثیرگذاری بوده است، اما به مرور این جریان مجبور به عقبنشینی شده است؛ زیرا عرصه رسانه عرصه بازتری شده است. در حال حاضر من فضای فرهنگی جامعه را در جهت افول و مرگ بولتنسازها میبینم. آنها در یک دهه آینده قدرت چندانی نخواهند داشت. در حالیکه در دهه ۶۰ و ۷۰ این جریان بسیار قدرتمند بود. اما هر چه زمان بگذرد، از قدرت آنها کاسته خواهد شد، که باعث خوشحالی است. در این فضا انسداد رسانه ای که میتواند قدرت انتخاب و فراگیری را کم کند، رو به کاهش است و انسانها میتوانند در فضای وسیعتری دست به انتخاب بزنند و این میتواند حتا بر تصمیمسازان و تصمیمگیران سیاسی تأثیر بگذارد.
● خود من در دو سه سال پایانی دولت قبل احساس نوعی فروپاشی اجتماعی را داشتم و گمان میکردم که شکافهای اجتماعی به فروپاشی اجتماعی منجر خواهد شد، چون این شکافها دیگر از گسل خارج شده بودند. چون در این مرحله آدمها و افراد دیگر هیچ نقطه ارتباطی با هم ندارند و نقطههای ارتباط آنها از یکدیگر خیلی دور شده است و این برای جامعهای که میخواهد به طرف توسعه اجتماعی و فرهنگی حرکت کند میتواند مخاطرهآمیزترین شکل ممکن باشد؛ زیرا در این صورت نقاط اتصال تفاهم و گفتوگوی جریانها و آدمها از دست میرود.
● در نزاعهای قومی سادهترین کار جداسازی و خودمختاری است، اما عملا باعث به هم ریختن ملتها و نظامهای اجتماعی و ملی میشود، در حوزه فرهنگ نیز سادهترین کار این است که هر کس کار خودش را انجام بدهد و هیچ نقطه ارتباطی نباشد، اما این در روند توسعه اجتماعی اتفاقی را بهوجود نمیآورد و موجب میشود که مسیر همان باشد که در گذشته بوده است.
● کاری که الآن صورت گرفته و میگیرد اعتمادسازی است، چون مشکل اصلی ما همیشه این بوده که با بخش تغایرهایمان با هم ارتباط پیدا کردهایم نه با نقاط اشتراکمان. یعنی همانگونه که در بخش قومیتها ما با تغایرهایمان با هم برخورد کردهایم و گرفتار گسستهای قومیتی شدهایم یا در حوزههای جنسیتی، مذاهب و…، در حوزههای فکری و فرهنگی هم خیلی وقتها با تغایرهایمان با همدیگر ارتباط برقرار کردهایم، درحالیکه نقاط اشتراک هم اندک نیست و در یک محیط ۷۰ میلیونی این اشتراکات وجود دارد.
● این احساس میتواند بهوجود بیاید که میتوانیم با استفاده از قرابتهایمان با هم برخورد کنیم و خیلی با هم بیگانه نباشیم و من فکر میکنم اینکه اکثریت رو به تغییر و اکثریت نفوذدار تاریخی و دغدغهمند اخلاق و سنت را به هم نزدیک کنیم، پایه نخست در پیشبرد اهداف ماست، چون این گرفتاریهای بین سنت و تجدد را سالهای سال است که در حوزههای مختلف داشتهایم و امروز دیگر به یک اعتمادآفرینی و حلقه ارتباط نیاز است.
● گامهای دیگری نیز وجود دارد که باید با پارهای از گفتوگوها برداشته شود و گروهها و حلقههای مختلف بتوانند با یکدیگر گفتوگو و همدیگر را تحمل کنند تا اشتراکات را بیشتر کنیم، تا اگر مثلا الآن این مشترکات ۳۰ درصد است، در آینده بتوانیم آن را به ۷۰ درصد برسانیم. این چیزی است که میتواند یک وفاق نسبتی نخبگانی ایجاد کند که مقدمه توسعه اجتماعی است. در حالیکه از ۱۵۰ سال پیش این تشتت نخبگانی بوده که که مانع توسعه فرهنگی و اجتماعی ما شده است. بنابراین ما باید به یک وفاق نسبی نخبگان پیرامون توسعه فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی برسیم.